سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چون سختى به نهایت رسد ، گشایش در رسد ، و چون حلقه‏هاى بلا سخت به هم آید ، آسایش در آید . [نهج البلاغه]
3  گمگشته  4

دیروز رفتم درمانگاهی که دقیقا یک سال پیش فرم  پر کرده بودم برای استخدام . آخه بهم زنگ زدن که بیا .با اینکه دل و دماغ رفتن به درمانگاه و بیمارستان رو نداشتم اما رفتم !شاید خجالت کشیدم بگم نه نمیام شایدم دوباره خواستم به خودم دلداری بدم که ایندفه فرق میکنه اینجا یه درمانگاه خلوت و تمیز اصلا کاری نداره اما نشد.نشسته بودم جلوی در اتاق عمل منتظرخانم مترون درمانگاه اولش  عین خیالم نبود اما چند دقیقه که گذشت دوباره خاطرات بد گذشته جلوی چشمم رژه رفتن . از همه چیز متنفر شدم از اینکه الان جلوی این اتاق نشستم تا اون خانم بیاد و بهم بگه که تو بدرد کار ما نمی خوری یا از اینکه بگه باید یه مدت آزمایشی باشی تا خودتو نشون بدی یا بگه تو آدم خوبی هستی ولی باید یه خورده زبر و زرنگ باشی یا ... پاشدم که بهشون بگم منصرف شدم اما خانومه اومد !مجبور شدم باهاش حرف بزنم و همه جملات بالا رو ازش بشنوم بنابراین با یه عالمه حس بد برگشتم خونه.اون روز گذشت اما من تمام جمعه حالم گرفته بود.هیچکس نفهمید چرا صبح جمعه ای اینقد گریه کردم که تا شب چشام باز نمیشد!نمیدانم اگر شما هم مثل من اینقدر تنها بودید چه میکردید؟ اگه درس و دانشگاه رو به زور تموم میکردید و حالا کاسه ی  چه کنم دستتون میگرفتید چه حالی داشتید؟اگه کار هر روزتون گریه به درگاه خدا بود اما هیچ راهی جلوتون باز نمیشد چه شکلی میشدید؟اگه هیچ امید و دلخوشی تو این دنیای بزرگ نداشتید از خدا نمیخواستید که ببرتتون پیش خودش ؟اینکه بودن و نبودن آدما حداقل برای خودشون مهم  باشه موهبت بزرگیه .نه؟امشب باید 1000تا گل صلوات نذر آقام کنم نذر خورشید مشهد . کاش لیاقت اینو داشتم که جواب سلامامو بشنوم

¤ نویسنده: سمیه



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

»» منوها
[ RSS ]
[خانه]
[درباره من]
[ارتباط با من]
[پارسی بلاگ]
بازدید امروز: 71
بازدید دیروز: 0
مجموع بازدیدها: 11155
 

»» درباره خودم
گمگشته
مدیر وبلاگ : سمیه[32]
نویسندگان وبلاگ :
ایمان خانم
ایمان خانم (@)[11]


 

»» آرشیو نوشته های قبلی
 

»» لوگوی خودم

 

»» اشتراک در وبلاک
 
 

»» وضعیت من در یاهو